من و این همه خوشبختی ....
به نام خدا
ســـــــــلــــــام
نمی دونید چقدر هیجان دارم
وای خیلی خوشحالم
صبر کنید نفسم جا بیاد الان براتون میگم
.
.
.
.
اول یه سلام احوال پرسی داشته باشم
سلام عرض میکنم به سارینا جوجوی خاله
خوبی خاله؟
دلم برات یه ذره شده
بعد یه سلام به دوستان نی نی وبلاگی م مخصوصا الهام خانوم گل و دختر نازشون نگین جووون
جونم براتون بگه که ...
من بعد یه غیبت حدود 2ماهه من با افتخار برگشتم
بعله !
اما هیجانم واسه چی بود؟؟
چند روز پیش عزمم رو جزم کردم تا وبلاگ سارینا جوون رو آپ کنم
اما وقتی پنل کاربری رو دیدم درجا خشکم زد
میگید چرا؟ الان میگم
تمام اختیارات من مسدود شده بود
حتی نمیتونستم پست بذارم
خیلی حس بدی بود
خدا نصیب هیچ کس نکنه
بلند بگو آمین
اما امروز یکم فسفر سوزوندم فهمیدم مشکل از کجاست و الانم که در خدمت شمام
خب بریم سراغ این دو ماه که نبودم
اول ازهمه که اینجانب تا 21 خرداد درگیر امتحانات نهایی بودیم!
عجب روزهای سختی بود که خدارو شکر به خیر گذشت
بعد از اونم که استراحت مطلق بعد امتحانات
بعد هم که ماه مبارک شروع شد و گشنگی و بی حالی ناشی از روزه
الانم که دارم پست میذارم با کلی سلام و صلوات اینجام
حالا بریم سراغ کارهای این مدت سارینا گلـــی
سارینا جونم خیلی با ادبه به همه سلام میکنه و میگه: الام!
به دایی جون هاش هم میگه: دا !
هر چند وقت یکبار هم گوشی یکی از اعضای خونوواده رو بر میداره و به یکی زنگ میزنه و کلی صحبت میکنه. صحبت با عمو مجتبی (دوست بابا علی) و بابایی و دایی جون مهدی تا کنون گزارش شده!
به هندونه میگه: هَنَ !
چند وقت پیش دایی جون محمد یه فیلم برام ایمیل کرده بود که سارینا تلفن رو برداشته بود و زنگ زده به باباش و کلی باهاش حرف میزد. حتی دست هاش رو هم تکون میداد!
ما شاءالله بزنم به تخته خیلی باهوشه و معنی حرفا رو میفهمه
مثلا یه روز مامان نسرین بهش گفته بود: سارینا، برو لباس های بابا علی رو از روی تخت بیار که بندازم تو ماشین لباسشویی.
و سارینا دقیقا این کار رو انجام داد
سارینا : problem?!
آفرین به دخمل خوب و مهربون که داره به مرغابی ها غذا میده!
( مرغابی، اردک، قو، و... ! هرکدام صحیح است! )
خاله جون کجا رو می نگری؟!
قربون آبمیوه خوردنت!
(عکس سمت چپ بالا)
سارینا: بفرمایید تو! دم در بده!
سارینا : آهای! کجا میری؟! اینه رسم میزبان نوازی؟!
اینم اختصاصی از طرف خاله جون!
عاشقتم سارینا جوجو !
سارینا و دوست خوبش زینب جون!
(اسم دوست خوب منم زینبه! چه تفاهمی! از قدیم گفتن بچه خوب به خالش میره!)
عمو مجتبی و دو نی نی در بغل!
نی نی های نیکوکار!
پست ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید!
تا پست بعدی خداحافظ