ساریناسارینا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

عاشقانه هایم برای تو

من و این همه خوشبختی ....

1393/5/4 15:45
نویسنده : مامان نسرین
1,071 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

ســـــــــلــــــام

نمی دونید چقدر هیجان دارمزیبا

وای خیلی خوشحالمخنده

صبر کنید نفسم جا بیاد الان براتون میگمخسته

.

.

.

.

اول یه سلام احوال پرسی داشته باشم

سلام عرض میکنم به سارینا جوجوی خالهمحبت

خوبی خاله؟بغل

دلم برات یه ذره شدهبوس

بعد یه سلام به دوستان نی نی وبلاگی م مخصوصا الهام خانوم گل و دختر نازشون نگین جووونآرام

جونم براتون بگه که ...

من بعد یه غیبت حدود 2ماهه  من با افتخار برگشتمخندونک

بعله !

اما هیجانم واسه چی بود؟؟سوال

چند روز پیش عزمم رو جزم کردم تا وبلاگ سارینا جوون رو آپ کنم

اما وقتی پنل کاربری رو دیدم درجا خشکم زدتعجب

میگید چرا؟ الان میگم

تمام اختیارات من مسدود شده بود

حتی نمیتونستم پست بذارم

خیلی حس بدی بود دلشکسته

خدا نصیب هیچ کس نکنه غمگین

بلند بگو آمینفرشته

اما امروز یکم فسفر سوزوندم فهمیدم مشکل از کجاست و الانم که در خدمت شمامخندونک

خب بریم سراغ این دو ماه که نبودم

اول ازهمه که اینجانب تا 21 خرداد درگیر امتحانات نهایی بودیم!سوت

عجب روزهای سختی بود که خدارو شکر به خیر گذشت

بعد از اونم که استراحت مطلق بعد امتحاناتخواب

بعد هم که ماه مبارک شروع شد و گشنگی و بی حالی ناشی از روزهغمناک

الانم که دارم پست میذارم با کلی سلام و صلوات اینجامخندونک

حالا بریم سراغ کارهای این مدت سارینا گلـــی

سارینا جونم خیلی با ادبه به همه سلام میکنه و میگه: الام!

به دایی جون هاش هم میگه: دا !

هر چند وقت یکبار هم گوشی یکی از اعضای خونوواده رو بر میداره و به یکی زنگ میزنه و کلی صحبت میکنه. صحبت با عمو مجتبی (دوست بابا علی) و بابایی و دایی جون مهدی تا کنون گزارش شده!خندونک

به هندونه میگه: هَنَ !

چند وقت پیش دایی جون محمد یه فیلم برام ایمیل کرده بود که سارینا تلفن رو برداشته بود و زنگ زده به باباش و کلی باهاش حرف میزد. حتی دست هاش رو هم تکون میداد!محبت

ما شاءالله بزنم به تخته خیلی باهوشه و معنی حرفا رو میفهمه

مثلا یه روز مامان نسرین بهش گفته بود: سارینا، برو لباس های بابا علی رو از روی تخت بیار که بندازم تو ماشین لباسشویی.

 و سارینا دقیقا این کار رو انجام دادتشویق

 

سارینا : problem?!عینک

 

 

 

 

 

 

 

آفرین به دخمل خوب و مهربون که داره به مرغابی ها غذا میده!

( مرغابی، اردک، قو، و... ! هرکدام صحیح است! خندونک)

خاله جون کجا رو می نگری؟!

قربون آبمیوه خوردنت!

(عکس سمت چپ بالا)

سارینا: بفرمایید تو! دم در بده!چشمک

سارینا : آهای! کجا میری؟! اینه رسم میزبان نوازی؟!کچل

اینم اختصاصی از طرف خاله جون!

عاشقتم سارینا جوجو !بوس

سارینا و دوست خوبش زینب جون!

(اسم دوست خوب منم زینبه! چه تفاهمی! از قدیم گفتن بچه خوب به خالش میره!خندونک)

عمو مجتبی و دو نی نی در بغل!

نی نی های نیکوکار!فرشته

پست ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید!خندونک

تا پست بعدی خداحافظبای بای

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان سونیا
5 مرداد 93 8:15
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود عید شما مبارک
مامان نسرین
پاسخ
عید شما هم مبارک