ساریناسارینا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

عاشقانه هایم برای تو

نفس زندگی ام، تولدت مبارکــــ

به نام خدا یک سال پیش در چنین روزی تو یه روز قشنگ زمستونی یه اتفاق خوب افتاد صبح بود و همه چیز آروم و عادی اما داشت یه اتفاقایی می افتاد... ساعت 8 و 33 دقیقه صبح روز دوشنبه 2/بهمن/1391 یه فرشته آسمونی از پیش فرشته ها اومد روی زمین با اومدنت بابایی اینطوری شد: و خاله جون بعد از فهمیدن موضوع، اینطوری شد: سارینای عزیز من به دنیا اومد و تو زمستون، دنیایی رنگارنگ برامون رقم زد: و الان یک سال از اون روز میگذره و سارینای ناز من یک ساله شد:   تو این یکسال یاد گرفتی: بایستی بشینی راه بری حرف بزنی وسایلت رو بشناسی آدم...
3 بهمن 1392

يك روز به يادماندني...(به روايت دايي محمد)

سلامو صد سلام اول به سارينا كوچمولو و دوم به بازديدكنندگاني كه خودشون يه روز كوچمولو بودن! القصــــــــــه.... نمي دونم مي دونيد يا نمي دونيد، چند روز ژيش(منظورم از ژيش، پيش هستش، اشتباهي دكمه ژ رو بجاي پ زدم از قصد اصلاحش نكردم كه بگم: "بابا ما خواستار استقرار دكمه پ در يك جاي ثابت در صفحه كليد هستيم!") خب داشتم عرض مي نموديم نمي دونم مي دونيد يا نمي دونيد، چند روز پيش تفلد (به زبان فارسي معيار همان تولد!) مامان سارينا بود به همون مناسبت! جشن كوچك خانوادگي برگزار شد كه جاي شما خالي، بسي خوش و خوب گذشت به مناسبت جشن تولد مامان سارينا ناهار رو مهمون بابا سارينا بوديم، تو رستوران اتفاقات زيادي افتاد كه فقط يكيشو براتون تعر...
2 دی 1392

تولد بابايي

سلام دخمل نازم ع‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژيژم ديشب تولد بابايي بود. من و شما،(عسلي مامان) ، بابايي رو حسابي غافل گير كرديم. بابايي هم كه اصلا فكرش رو نمي كرد كه ما تولدش يادمونه حسابي غافل گير شد حالا از تولد واست بگم : وقتي شمع ها رو روشن كردم جيگري مامان از شمع ها ترسيدي و گريه كردي و توي همه ي عكسا داري گريه ميكني اميدوارم تا زمان تولد خودت ديگه نترسي گلم. ...
1 مهر 1392

سارينا به شمال مي رود

به نام خدا سلام عزيزم... سلام ماماني... چند روز پيش يعني شهريور ماه 92 دسته جمعي رفتيم شمال خيلي خوش گذشت براي اولين بار كه دريا رو ديدي تعجب كردي ولي بعدش خنديدي براي اولين بارم كه گذاشتمت تو آب گريه كردي ولي بعدش خنديدي اينم چند تا از عكس هايي كه تو شمال گرفتيم     شخصیت جدید این عکس ها = دختر عمه سارینا ...
25 شهريور 1392

سارینا می خیزد!

به نام خدا 18 / 6 / 1392 = سارینا برای اولین بار سینه خیز کرد! دخمل ناز من بالاخره یاد گرفت که سینه خیز کنه! از این لحظه ی طلایی هم فیلم گرفتیم و برای خاله جون ایمیل کردیم. کلی شاد شدند و خندیدند. آخه خیلی بامزه سینه خیز میکنی عجیجم ...
20 شهريور 1392