ساریناسارینا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

عاشقانه هایم برای تو

نفس زندگی ام، تولدت مبارکــــ

به نام خدا یک سال پیش در چنین روزی تو یه روز قشنگ زمستونی یه اتفاق خوب افتاد صبح بود و همه چیز آروم و عادی اما داشت یه اتفاقایی می افتاد... ساعت 8 و 33 دقیقه صبح روز دوشنبه 2/بهمن/1391 یه فرشته آسمونی از پیش فرشته ها اومد روی زمین با اومدنت بابایی اینطوری شد: و خاله جون بعد از فهمیدن موضوع، اینطوری شد: سارینای عزیز من به دنیا اومد و تو زمستون، دنیایی رنگارنگ برامون رقم زد: و الان یک سال از اون روز میگذره و سارینای ناز من یک ساله شد:   تو این یکسال یاد گرفتی: بایستی بشینی راه بری حرف بزنی وسایلت رو بشناسی آدم...
3 بهمن 1392

سارینا راه می رود + تولد قمری سارینا

به نام خدا سلام سلام یه خبر خیلی خیلی مهم سارینا 22/دی/ 1392 تونست تنهایی تنهایی راه بره قلبونش بشم از این لحظه ناب و تاریخی! هم دایی جون برامون فیلم ارسال کرد اینقد خنده دار راه میرفتی خاله جون خیلی بامزه بود ان شاءالله یه روز خبر دویدنت رو اینجا بنویسم و اما شنبه 21/ بهمن /1392 مصادف با 9/ربیع الاول/1435 تولد قمری سارینا جونم بود بعله همزمان با آغاز امامت امام زمان (عج) دخملی ناز روز عید به دنیا اومده مبارک باشه خانومی ...
25 دی 1392

دخترم با تو سخن میگویم ....

به نام خدا دخترم با تو سخن میگویم ....... زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل میبینم گل عفت، گل صدرنگ امید، گل فردای بزرگ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود، جای ندارد در باغ کس نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن میگویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست، بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یک لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک دست او دشمن با...
15 شهريور 1392

دست نوشته هاي مامان نسرين

به نام خدا اين دست نوشته هاي مامان نسرين هست تمام كارهاي دخملش رو نوشته تاريخ تولد نوزاد: 2/ بهمن/  1391 محل تولد: تهران  ساعت تولد: 8:32  صبح دوشنبه وزن نوزاد: 3/220 قد نوزاد: 52 سانتي متر 7 روزگي اولين حمام 5 روزگي ناف سارينا افتاد سارينا سه روز مونده بود كه يك ماهش تموم بشه، شروع به خنديدن كرد. از يك ماهگي باهاش حرف ميزديم، گوش ميكرد. از 50روزگي از خودش صدا در مي آورد. ( اَو ـ اَم ) ( وقتي باهاش حرف ميزديم) از 60 روزگي بيشتر حرف ميزد ( آغو، آگو ) امروز 14/ فروردين / 1392 گوش هاي سارينا جون رو سوراخ كرديم. كلي گريه كرد. دل ميزد. 21 / 1/ 1392 بعد از دو ماه ...
3 شهريور 1392

روز پدر مبارک

به نام خدا چشمامو وقتی دوست دارم که تو نگاش میکنی اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوستش داشته باشی زندگی م رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی همسر عزیزم علی مهربانم یاری که همیشه همراهم بودی و خواهی بود زندگیم  باتو رنگ و بویی دیگر گرفت من با تو به آسمان ها سفر کردم من در کنارت عشق را چشیدم فقط فقط نگاهت برایم دنیا دنیا ارزش دارد و امسال پدر شدی طعم شیرین و خوشمزه پدر شدن را چشیدی و امروز نگاهت نه تنها برای من بلکه برای دخمل نازمون هم دنیا دنیا ارزش داره دنیای من امسال روز مرد رو جور دیگه ای بهت تبریک میگم ...
2 خرداد 1392

سه ماهگی سارینا جووون مبارک

به نام خدا سلام مامانی؟ خوبی؟ کلی خبر دارم کلی حرف نگفته اول از همه بگم دیروز سومین ماهگردت بود اما چون وقت نداشتم امروز تو وبلاگت مینویسم گفتم که بدونی هممون یادمون بود که ماهگردت هستش بقیه خبرها  و عکس های جدید در پست های بعدی   ...
3 ارديبهشت 1392

سلاااام

به نام خدا سلام عسلم خوبی مامانی؟ ببخشید دیر آپ کردم این روزا خیلی سرم شلوغه وقتی از خونه مامانی برگشتیم و اومدیم تهران ناراحتم اولش خیلی سخت بود الان یکمی بهتر شده دلم برا همه تنگ شده وقت کردم میام بیشتر از این روزا و خاطراتم مینویسم میبوسمت ...
27 فروردين 1392