ساریناسارینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

عاشقانه هایم برای تو

بدون عنوان

به نام خدا سلام خاله جون خوبی؟؟ دلم براهمه تون یه ذره شده این وبلاگ رو من و  مامانت درست کردیم تا از خاطراتمون، خاطرات تو، لحظه های شیرین دوران کودکیت،... بنویسیم تا وقتی بزرگ شدی خودت بخونی و اگه دوس داشتی ادامه ش بدی میخوام از خاطرات این چند روزه بگم اول اینکه دوستام و هم کلاسیام حالت رو می پرسن هنوز ندیدنت  ولی ندیده پیششون عزیزی بعد اینکه شیما جون هم حالت رو میپرسه دایی جون ها و بابایی هم دلتنگتن خودم که دلم آب شده خلاصه اینکه منتطرتیم یه چند روزی مریض شده بودی(چیز خاصی نبود زردی گرفته بودی)که شکر خدا خوب شدی اینقدر تو این چند روزه مامانت که خواهر جون بنده باشه نگران...
11 بهمن 1391

سلامی دوباره

به نام خدا سلام سارینا جونم خوبی خاله؟؟ یه چند روزی گرفتار بودم نتونستم بیام به زودی زود! کارنامه هامون رو میدن دعاکن  یه معدل تپل بگیرم دایی جون محمد هم برات چندتا عکس جدید درست کرده سر فرصت میام و برات میزارم چقدر دلم براتون تنگ شده ان شاءالله هرچی زودتر بیاین   ...
8 بهمن 1391

سلاااااااااااام

به نام خدا سلام خاله جون خوبی؟ دنیا بهت خوش میگذره؟ شنیدی وقتی به دنیا اومدی فرشته ها گریه میکردن؟! چرا؟؟؟ چون یه فرشته ازشون کم شد و اومد رو زمین پیش ما اینقدر دلم برات تنگ شده دلم میخواد بغلت کنم بوست کنم اشکالی نداره چون تا چند هفته دیگه با مامان و بابا و مامانی میاین پیش ما ان شاءالله   ...
4 بهمن 1391

سلام رویایی ترین رویای من

به نام خدا سلام خاله جون امروز از صبح که بیدار شدم تا کارامو بکنم و برم مدرسه، دلم روشن بود خوشحال بودم براهمین یه اس ام اس به مامانت زدم و گفتم: من امروز دلم روشنه ان شاءالله سارینا به دنیا میاد! وقتی ساعت دو از مدرسه برگشتم، تو راه برگشت تو ماشین دایی جون مهدی گفت: سارینا به دنیا اومده اینقدر خوشحال شدم که نگو دوستم هم همراه من بود به اونم گفتم خیلی خوشحال شد خاله جون اینقدر دلم واست تنگ شده که نگو دلم میخواد بغلت کنم، بوست کنم امیدوارم 1000سال تو این دنیا همراه مامان و بابات و همه عزیزانت زندگی خوبی داشته باشی ان شاءالله ...
2 بهمن 1391

سارینا عزیزتر از جانم تولدت مبارک

به نام خدا از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها یاد تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم سارینا عزیزتر از جانم تولدت مبارک   ...
2 بهمن 1391

منتظرتم خاله جون

به نام خدا سلام خاله جون خوبی خاله؟ روزها و روزها منتظر اومدنتم الان هم از تو و مامانت دورم دلم برای همه تون یه ذره شده این روزها برا اومدنت لحظه شماری میکنم و از خدا میخوام تو و مامانت سالم و سلامت باشی خیلی دوستت دارم تو رویایی ترین رویای زندگی من هستی خیلی دوست داشتم الان پیش شما ها می بودم اماچه کنیم تفدیر این بوده که من با شماها ده ها کیلومتر فاصله داشته باشم اینا مهم نیس چون تا چند هفته دیگه تو و مامان و مامانی و بابا باهم میاین اینجا ان شاءالله دلم تا اون موقع برات یه ذره میشه خاله جون! بوسه ابتکاریست از طبیعت برای زمانی که احساس در کلام نمیگنجد! از...
28 دی 1391