بعد از مدت ها....
به نام خدا
سلام به تمام دوستان
باز هم شرمنده ....
خیلی درگیر هستم و وقت نمیکنم به اینجا سر بزنم
خب بی معطلی میریم سراغ اخبار جدید
1) سارینا و خواهر گلم امروز مشهد را به مقصد تهران ترک کردند. الان هم تو راه هستند. دلم براشون یه ذره شده. سفرت بی خطر عزیزم
2) تو این مدتی که سارینا اینجا بوده، کارای زیادی یاد گرفته
الف) وقتی میگیم "یا حســـــــین" سینه میزنه. قلبون عزیز دلم بشم من
ب) وقتی میگیم پاهات کو؟ پاشو میاره بالا. البته گاهی هم با دستاش اشتباه میگیره
ج) سومین مروارید سارینا جووونم هم در اومد. مبارکت باشه خانومی
3) از مدرسه که میام، پشت در صدات میزنم اینقدر برام ذوق میکنی که نگو
یه روزم که داشتم میرفتم مدرسه و سارینا سحرخیز! شده بود، وقتی که داشتم از اتاق میرفتم بیرون پشت سرم گریه میکرد....
الهی فدات بشم که "خاله جون" رو دوست داری
4) دایی جون مهدی رو هم خیلی دوست داری، مخصوصا وقتی باهات بازی میکنه.
خب، اینم چند تا عکس که مربوط میشه به تابستون و سفر شمال. زحمتش رو هم دایی جون محمد کشیده