و این روز های خوب که گذشت....
به نام خدا
سلام به سارینا عزیزم
خوبی خاله؟
و بازهم شرمندگی خاله جون!
خب بعد از چند هفته غیبت میریم سراغ اتفاقات این چند هفته
1.
2 بهمن تولد سارینا عزیزم بود. یک سال گذشت و این گل زندگی یک ساله شد:
دختر زمستونی تولدت مبارک
چرا گریه میکنی خاله جون؟!!
اینم سفارشی از طرف خاله جون:
2.
کارهای جدید سارینا:
وقتی یه چیزی رو میخواد با دست اشاره میکنه و میگه: انا ، انا !!!! دخملمون دو زبان یاد دارند: فارسی و عربی! قلبونت بشم
تلفن رو بر میداره و میگه: ایو! ایو
به دایی جون محمد میگه: حم !
دیگران رو بوس میکنه گاهی اوقات هم لیس میزنه!
فعلا همینا رو یادم اومد!
3.
23 بهمن عروسی دایی جون مهدی و زن دایی جون بود
و این دو زوج خوشبخت و عاشق تو یه شب زیبا زمستونی مراسم جشنشون رو گرفتن و با امید و توکل به خدا رفتن سر خونه و زندگیشون
شب خیلی خیلی خوبی بود و کلی خوش گذشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی