سارینا با تو سخن می گوید!....
به نام خدا
سلام به همه نی نی وبلاگی های خوب و عزیز
طبق معمول سرم حسابی شلوغ بود و نتونستم وبلاگ سارینا رو آپ کنم
اول از همه روز پدر رو به همه پدرهای عزیز، به خصوص بابای گلم و بابا علی مهربون تبریک میگم
خدایـــا !!!
به بزرگیـــــت قســـم ...
تو عکس های دست جمعی ...
جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار ...
آمیـــــن
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
دوم اینکه ایام امتحانات بر همه دانش آموزان و دانشجویان تسلیت!
بد دردیه! می فهمم!
سارینا گلی دوشنبه 22 اردیبهشت تشریف آوردن شهر بهشت!
کلی کارهای جدید یاد گرفته
1. به من میگه: آله! قلبونش بلم
2.به دایی جون محمد میگه: حمَ!
3.مامان و بابا رو به راحتی میگه
4.بالا: لَ
5.گوش و مو و لپ و چشم و سایر اعضای صورت رو یاد داره
6. وقتی میگیم بریم ددر، میره سر کمدش و لباس هاش رو میاره!
7. وقتی مهر میبینه، میگه اَلا. (ینی الله)
8. وقتی حشمت فردوس تو فیلم ستایش میگه: بیبین! سارینا هم دستاش رو همون حالت میگیره و میگه بِ بِ!
9. کفش تن تاک رو هم میگه: تن تَ
10. من یه سبد استوانه ای شکل دارم که توش کاغذ کادو و کاغذ رنگی گذاشتم. سارینا هم میره سراغشون و چند لحظه بعد کاغذ ها خودشون رو به اتاق تحویل دادند!
11. روی ما هم اسلحه میکشه! و میگه کُ کُ (ینی کیو کیو)
سارینا در هتل پارمیدای مشهد
سارینا: وای! چه ماهی های بزرگی
سارینا: خستم! می فهمی؟! خسته
سارینا در نمایشگاه بین المللی کتاب
سارینا و ماجراهای پارک نهج البلاغه
سارینا: وای! خسته شدم! چقدر راه میرین. بذارین یکم استراحت کنم
سارینا: بذار ببینم اینجا چه خبره؟!
سارینا: وای خدای من! چی همه گل!!!
سارینا: بچه ها! یادتون باشه هیچ وقت گل ها رو نکنید!
سارینا: ولی من گل ها رو میکَنم! چون من ساریــــــنا هستم! بعله!
سارینا: و چون من قدرتمند هستم سوار نی نی میشم! PROBLEM?!
سارینا: دایی ولم کن! میخوام خودمو به جریان آب بسپارم!
بعله! ادبیاتم هم خوفه!
سارینا: چه آب خنک و گواراییست!
سارینا هستم. دارای لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران!
سارینا و باغ پرندگان
سارینا: طاووس که میگن اینه؟! من که از این خوشگلترم!
دایی جون محمد و عمو مجتبی (دوست بابا علی) و زینب کوچولو
بابا علی ِ خسته از روزگار!
سارینا و پارک پرواز
سارینا: خاله جون کجایی ببینی که تو افق محو شدم؟!
سارینا: ولم کنید! بذارین پرواز کنم!
و هنر نمایی خاله جون در روز پدر
و گردش امروز