ساریناسارینا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

عاشقانه هایم برای تو

يك روز به يادماندني...(به روايت دايي محمد)

1392/10/2 21:04
نویسنده : مامان نسرین
1,249 بازدید
اشتراک گذاری

سلامو صد سلام اول به سارينا كوچمولو و دوم به بازديدكنندگاني كه خودشون يه روز كوچمولو بودن!

القصــــــــــه....

نمي دونم مي دونيد يا نمي دونيد، چند روز ژيش(منظورم از ژيش، پيش هستش، اشتباهي دكمه ژ رو بجاي پ زدم از قصد اصلاحش نكردم كه بگم: "بابا ما خواستار استقرار دكمه پ در يك جاي ثابت در صفحه كليد هستيم!")

خب داشتم عرض مي نموديم

نمي دونم مي دونيد يا نمي دونيد، چند روز پيش تفلد (به زبان فارسي معيار همان تولد!) مامان سارينا بود به همون مناسبت! جشن كوچك خانوادگي برگزار شد كه جاي شما خالي، بسي خوش و خوب گذشت

به مناسبت جشن تولد مامان سارينا ناهار رو مهمون بابا سارينا بوديم، تو رستوران اتفاقات زيادي افتاد كه فقط يكيشو براتون تعريف ميكنم (چرا يكي؟ آخه حسش ني همشو تعريف كنم)  

خب آماده هستين براتون تعريف كنم؟

فقط بايد قول بدين كه هيجان زده نشيد!

موقع خروج از رستوران همين طور كه داشتيم خارج مي شديم(البته با كمي اضافه وزن!) ناگهان برخورديم به يك ني ني كوچولو كه بغل دايي جونش بود، اون ني ني خودش و لباساش خيلي شبيه سارينا بود منم سريع از فرصت استفاده كردم و گوشي فوق اسمارتمو (منظورم Sony Ericsson K800i هستشساکت) از جيبم درآوردم و با دوربين 32 مگاپيكسيلش (شوخي كردم همون 3.2 مگاپيكسل خودمون البته خيلي باهم فرق نمي كنه!) يه عكس خوشجيلو مشجيل از اين دو گل نو شكفته گرفتم

ببينيد....

شبيه بود نه؟

بعد از اين كه از رستورات خارج شديم چون هوا سرد بود من تيز رفتم ماشينو از پاركينگ آوردم كه سارينا زود سوار ماشين شه كه سرما نخوره

تو راه كه داشيم مي رفتيم خونه ناگهان ترمز دستي ماشينو كشيدم و فرمون ماشينو به سمت راست چرخوندم ماشين سه دور دوره خودش زد و متوقف شد، بعد از اينكه دود هاي ناشي از ترمز شديد از دور ور ماشين رفتن كنار فقط اينو گفتم...

گفتم:

"سمت راست خيابون يك پارك هستش"

ههههههههههههههه خالي بستم ههههههههههههه

اون قسمت دستي و چرخيدن ماشين خالي بندي بود خواستم يه مقدار هيجانيش كنم

ولي اون قسمت كه گفتم "سمت راست خيابون يك پارك هستش" راست بود

ما عكاس هاي حرفه اي! منظره هاي بكر و ناب رو زود تشخيص ميديم  یول

بعد از تشخيص منظره بكر و ناب توسط بنده(دايي محمد) به سرعت از ماشين پياده شديم و وارد پارك شديم و چند تا عكس از سارينا گرفتيم

و اما عكس ها:

و اين هم ما هستيم (هموني كه منظره هاي ناب و بكر رو زود تشخيص ميده)!

چطو بود؟

قشنگ بوت؟

زماني كه رسيديم خونه سارينايي از فرط خستگي زودي لالا كرد

ميگي نه نگا كن...

در پايان هم از خودمان كه در اين پست بسيار از خودمان تعريف نموديم تشكر و قدر داني مي كنمتشویق

پيروز و سر بلند باشي دايي جون محمد

 

پسندها (1)

نظرات (2)

fereshte
3 دی 92 16:39
سلااااااااااااااااااام..بالاخره وبلاگ قشنگتونو دیدم...واز همه مهمتر سارینا جان گل...باید بگم هزار ماشالله ..خدا حفظش برای دوروبریا!! واقعا خوشحال شدم مهمون وبلاگتون بودم..از بالا تا پایین همه پست هارو نگاه انداختم..تمام تصاویر خیلی حرفه ای گرفته شده بودن..وتصاویر شب یلدا هم عالی بودن ایشالا که خوش بخت باشن این تازه عروس خوشقدم.. به خدای بزرگ میسپارمت خاله جون عزیز
مامان نسرین
پاسخ
سلااااااااام مرسی فرشته جون که بالاخره اومدی دوباره هم اینجا بیا!
سحر
24 فروردین 93 17:15
عزیزم انشاالله خدا فرشته کوچولوتو برات نگه داره....سایتتم عالیه ممنون
مامان نسرین
پاسخ
مرســــــــــــی